| "اکسیر " غزلی در فراق امام خمینی (ره) سروده ی علی اکبر پورسلطان (مهاجر)   
حبیبا دلم از چه با خود کشاندی 
مرا چون کبوتر ، به بامت نشاندی 
 
من اندر پیِ ، وصل جانان نبودم 
چرا شهدِ شیرین ، به کامم چشاندی 
 
ز خود هیچ نقش و نشانی نیابم 
مرا  در جوارت ، برازنده خواندی 
 
دگر تا قیامت ، اسیر تو گشتم 
پگاه وداع ، از چه نامم نخواندی 
 
چه شد ، رازِ جاویدِ اکسیر چشمت 
چنان قطره ، شهدی بکامم چشاندی 
 
چو آب آمدی ، در کویر وجودم 
تو رفتی و در قلبم آتش فشاندی 
 
مهاجر  از این غم ، ندارد قراری 
الها! گواهی ، چه جانی ستاندی 
برگرفته از کتاب: ساقی مستان 
  |