| توبه "غزلی از علی اکبر پورسلطان (مهاجر)" 
 بیا شکفتنِ آلاله را، نظاره کنیمبیا که پرده ی تارِ حجاب، پاره کنیم
 بیا که دل، به دریای معرفت بزنیم
 به عزمِ ساحل اگر، همّتی دوباره کنیم
 اگر ز گلشنِ ما، لاله ای نمی روید
 بیا به باغِ بنفشه، نشانِ لاله کنیم
 گذشت، عمر و زفردای خویش بی خبریم
 برای کسبِ خبر، قاصدی روانه کنیم
 اگر که خانه ی امّید، سرد و خاموش است
 چگونه سردی خورشید را بهانه کنیم؟!
 دگر چو طفل، ز مأوای خود رها شده ایم
 بیا نشانِ سینه ی خود را، پلاکِ خانه کنیم
 خوشا کبوترانِ حرم، گردِ آشیانه ی دوست
 برای پر زدنِ خویش، راهِ چاره کنیم
 ز صد هزار پرنده، در آسمانِ وجود
 بیا پرنده ی اقبال را، نشانه کنیم
 کنون به سیطره ی نَفسِ خویش، غوطه وریم
 برای توبه همان بس، که یک اراده کنیم
 تو یک ستاره نداری، مهاجرِ هجران
 بیا سماء  درون را، پُر از ستاره کنیم
 برگزفته از کتاب: سوی سحر
 |