تاريخ انتشار: 10 آبان 1394 ساعت 22:03:15
داستان جوانی که با امام حسین علیه السلام هدایت شد

در زمان آیة الله خوانساری فردی خدمت ایشان می رسد و عرض می کند که: برادری دارم که از گناهان، گناهی نیست که انجام نداده باشد و خلافی نیست که نکرده باشد ...از دست او همه عاصی شده ایم ... می خواهم او را خدمت شما بیاوریم، نصیحتی به او بفرمایید انشالله که تأثیر گذار باشد.
آیة الله خوانساری فرمودند: با این اوصاف نصیحت من هم کارساز نیست ... تنها یک راه را می شناسم که اگر در مسیر این راه قرار گرفت و تأثیری در او داشت بیاوریدش نزد من که من هم نصیحتی برای او داشته باشم و اگر این راه جواب نداد که دیگر رهایش کنید، اصلاح نمی شود.
فرمودند: او را به کربلا ببرید، اگر در حرم امام حسین علیه السلام گریه کرد، یعنی اینکه در درون او هنوز نوری وجود دارد و قابل اصلاح و نصیحت پذیر است وگرنه که هیچ.
این فرد تعریف می کند که ما این برادرمان را با هزار ترفند و بهانه که بیا تو مراقب ما باش و ... به کربلا بردیم ... بین راه که هیچ حسی نداشت ... اصلا این چیزها را قبول نداشت...وقتی نزدیک صحن و حرم حضرت شدیم دیدم که او سرش را پایین انداخت و وقتی وارد حرم امام حسین علیه السلام شدیم، گریه که هیچ، ضجه می زد...
داستان را وقتی برگشتیم برای آیة الله خوانساری تعریف کردیم... ایشان فرمودند: معلوم است که هنوز نوری در او هست ... حالا بیاوریدش تا او را چند کلامی نصیحت کنم ... به ایشان عرض کردیم: آقا کار تمام شد ... در همان حرم وقتی این حال به او دست داده بود به او گفتم: برادر من، حالا که تو با این دستگاه قهر نیستی، همین جا توبه کن و راحت را عوض کن (به نقل از بیانات حجت الاسلام عالی) و این همان شد که این فرد از همین باب رحمة الله الواسعة عاقبت بخیر می شود و از شهدای انقلاب اسلامی می شود.

منبع: تبیان

  تعداد بازديدها: 1160
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=68057
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.