تاريخ انتشار: 29 آذر 1393 ساعت 19:27:49
مثنوی “کریم اهل بیت” سروده ی علی اکبر پورسلطان(مهاجر)

به روزِ نیمه ی آن ماه قرآن
حسن(ع) در این سرا گردیده مهمان

 

از این خِلقت محمّد(ص) گشته مسرور
علی(ع) و فاطمه(س) شادند و منصور

 

حسن آمد علی آسوده تر شد
جهانی از طلوعش مفتخر شد

 

به سر آمد دگر صبر و تحمّل
حسن آمد شکوفا شد گُل از گُل

 

سرورِ اهلِ ایمان شعله ور شد
تو گویی آسمان زیر و زبر شد

 

شمیمِ عشق و مستی در هم آمیخت
خدا این بار هم طرحی دگر ریخت

 

صفای مهر و زیبایی عیان شد
رسول خسته را آرام جان شد

 

علی گفتا به نجوا شامِ آخر
حسن ای بر حسین(ع)  عبّاس(ع) یاور

 

حسن ای جلوه ی فصل بهاران
تجلّیِ شُکوهِ سبزِ یاران

 

حسن ای صولتِ والای هستی
نوید و آیتِ یکتا پرستی

 

پس از من بر محبّان رهبری تو
امینِ مشعلِ پیغمبری تو

 

وصّی مرتضی، حیدر، حسن بود
امامِ پیشوای بی کفن بود

 

حسن جان ای علمدار امامت
شفیع شیعه در روز قیامت

 

حسن جان بر تو می بالد کرامت
کریمِ اهلِ بیتی با صلابت

 

حسن جان رابعِ آلِ عبایی
گُل باغِ امیدِ مرتضایی

 

حسن تا آخرِ جود و سخا بود
حسن از درگه حق مجتبی بود

 

حسن مأنوسِ آغوشِ پیمبر
امیر مکتب محراب و منبر

 

حسن همچون پدر تنها و مظلوم
شهادت را امامت داده مفهوم

 

حسن آمد امامت جاودان شد
طلوع شیعه را خاطر نشان شد

 

حسن آن قائد بی یار و تنها
ز قوم بی وفا دارد سخن ها

 

حسن افکارِ دون را بی بها کرد
فریب و مکرشان را بر ملا کرد

 

حسن سردار میدان صبوری است
به عصر خود نبرد نوظهوری است

 

حسن پیروز بی همتای جنگ است
الها کام مولایم شرنگ است

 

به هر رزمی فتوحات از حسن بود
نبوغش صحبت هر انجمن بود

 

حسن جان دشمن ار روی تو دیده
وقارت دیده دل از جان بریده

 

به ضربی فرق مُلجم را جدا کرد
چنین اجرای فرمان خدا کرد

 

حسن نام آوری بی ادّعا بود
خضوعش خارج از مقیاس ها بود

 

حسن معیار حلم و بردباری
حسن مشکل گشای بی قراری

 

حسن هم پیشوا و هم کارگر بود
جمیع مؤمنان را راهبر بود

 

حسن مرد نماز است و فضیلت
نصیر بسط اخلاص و بصیرت

 

خبیثان عشق را باور نکردند
وفا بر زاده ی حیدر نکردند

 

به کام پورِ زهرا زهر کردند
زهی باطل که سدّ بحر کردند

 

حسن در خانه خود هم غریب است
اگر قاتل شود همدم عجیب است

 

حسن هم کشته ی یاران نانی است
کجای این تعامل آرمانی است

 

سکوت آن که دائم در عبود است
به سوگش تا ابد گرید چه سود است

 

گناه آن زبان بنهاده ابتر
بود از ظلم ظالم هم فراتر


مگر آزاد مردان مرده بودند؟
که قوتِ لال مانی خورده بودند؟

 

مگر با مجتبی بیعت نکردند؟
اُمیّه را به حق لعنت نکردند؟

 

هم آنها از حسینش سر بریدند
چه ننگین نام بد نامی خریدند

 

نه تنها طعم بی عاری چشیدند
خُم بی غیرتی را سر کشیدند

 

حسن جان داد و خصمی را زبون کرد
منافق از لوای دین برون کرد

 

خبیثانی که با او عهد بستند
چه بی چون و چرا پیمان شکستند

 

حسن جان داد تا ایمان نمیرد
طریق پاک عترت جان بگیرد

 

حسن جان داده با زخمی جگر سوز
ز کید و خدعه ی آن آتش افروز

 

مجوسان بغض خود پنهان نکردند
ترحّم بر تن بی جان نکردند

 

در آن غوغایِ اشک سوگواران
امام متّقین و تیرباران!

 

بقیع آغوش خود را تنگ تر کن
برای حفظ او خاکت سپر کن

 

مسلمان سبت پیغمبر غریب است
دعایش هر چه باشد مستجیب است

 

اگر داغ نبی ماه صفر بود
حسن آن روز با او همسفر بود

 

حسن خویان به دنیا دل نبندند
کریمند و سخاوت می پسندند

 

حسن رویان جلای سینه دارند
حضوری پاک چون آیینه دارند

 

حسن جویان صداقت پیشه دارند
حضوری پاک چون آئینه دارند

 

حسن رویان جلای سینه دارند
دلی روشن بری از کینه دارند

 

حسن گویان که این پیشینه دارند
ولایت مکتبی دیرینه دارند

 

هزاران نی سخن در دل نهفته
قلم سطری از آن دلبر نگفته

 

مهاجر قطره از دریا چه داند

رسای بیکران شعری بخواند


1383/8/5 - تهران

  تعداد بازديدها: 6539
   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=62903
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.