تاريخ انتشار: 30 مرداد 1390 ساعت 09:49:02
كردار علي(ع) الگوي ايده آل حكومت اسلامي است

سخنرانى امام خميني

زمان: 2 دى 1358/ 3 صفر 1400

مكان: قم‏

موضوع: شهادت در مكتب تشيع- حكومت ايده آل اسلامى‏

حضار: خانواده شهيد مفتح‏

 

«...آنهايى كه با اسلام مخالفند، با زندگى ما مخالفند، با همه چيز ما مخالفند. آنها كوشش كردند كه اسلام در همان كتابها و در همان معابد مدفون بشود. نگذاشتند اسلام، نه حكومتش و نه آن عدالتش در خارج بيايد. اگر آن طورى كه اسلام هست و آن طورى كه اولياى اسلام بودند، و آن طور حكومتهايى كه گاهى در اسلام تحقق پيدا كرده است، اگر ما بتوانيم عرضه بكنيم بر دنيا، آن نحو حكومت را، مطمئن باشيد كه همه دنيا اقبال بهش مى‏كنند. الآن وقتى اسم حكومت را مى‏شنوند، و لو بگويند رژيم «جمهورى اسلامى» اذهان درش وارد مى‏شود، يك همچو حكومتى مثل رژيم شاهنشاهى، يك خرده بهتر.

براى اين كه اذهان عادت كرده‏اند به اين كه هميشه به گوششان رژيم شاهنشاهى خورده، و چشمشان هم آنها را ديده، و زندگيشان هم با آن به آخر رسيده. نمى‏دانند كه يك رژيم ديگرى هم در عالم ممكن است باشد. طرحش هست و لو تحقق پيدا نكرده است. كه اگر آن طرح خارج باشد و وجود عينى پيدا بكند، بعد آن وقت وضع حكومت را مى‏فهمند چه جور وضعى است.

وضع شخص اول كشور اسلامى را مثل حضرت امير- سلام اللَّه عليه- شخص اول بود، و دايره امرش هم از حجاز تا مصر، تا ايران، تا عراق، سوريه و همه اين جاهايى كه در اين جاست، و يك مقدارى هم از اروپا، در عين حالى كه اين طور بوده است مع ذلك وضع زندگى‏اش آن طور بوده. يعنى جورى بوده است كه براى ديگران قابل تحمل نبوده.

خودش هم مى‏فرمايد كه شما قدرت بر اين نداريد؛ به اين طور زندگى قدرت نداريد. لكن من را اعانت كنيد به تقوا. يك حاكمى كه سعه مملكتش آن است، وقتى كه شب مى‏شود، شبش آن طور است. وقتى مى‏رود دنبال خانه‏هايى كه بى‏بضاعت هستند. در يك نقلى‏ است كه ايشان تشريف بردند در يك خانه‏اى كه چند تا بچه بودند و پدرشان را از دست داده بودند، ايشان رفتند بچه‏ها گريه مى‏كردند، رفتند و نوازش كردند، و يك چيزهايى مثلًا بهشان دادند و پرستارى كردند. و آن آخر كه مى‏خواستند [خدا حافظى‏] بكنند- در نقل هست كه- بنا كردند يك جور صدايى كردند كه بچه‏ها را بخندانند. فرمودند من وقتى آمدم اينها گريه مى‏كردند، و من ميل دارم حالا كه مى‏روم اينها خنده بكنند. اين يك حاكمى [است‏] كه سير حكومتش از حجاز تا مصر و تركيه و همه اين جاها تحت فرمانش بوده، و آن وضع زندگى‏اش كه يك پوستى- به حسب نقل- داشتند، خودشان و حضرت زهرا- سلام اللَّه عليها- شب اين را زيرشان مى‏انداختند رويش مى‏خوابيدند،- فردا هم- روز هم علوفه را مى‏ريختند براى شترشان. اين وضع حاكم و سردارهايى كه در همان وقت سردار يك سپاهى بودند. يكى مالك اشتر، مالك اشتر در بازار مى‏رفته، در كوچه مى‏رفته يك كسى نشناخته و فحاشى بهش كرده است- به حسب نقل- اين است كه وقتى كه رد شد يك كسى بهش گفت تو اين را شناختى؟ گفت نه. گفت او مالك اشتر بود. وحشتناك دويد دنبالش. ديد رفته توى يك مسجدى. رفت عذرخواهى بكند كه من چطور نشناخته‏ام. ايشان فرمودند كه من آمدم براى تو دعا كنم اين جا. يك همچه تربيتى در اسلام است كه سردارهايش اين طور و رئيسش آن طور است و سپاهشان هم همان طور. اگر عرضه بشود يك همچه حكومت عدلى كه بين آن كسى كه شخص اول مملكت است، و آن شخصى كه در آخر مملكت هست، اينها فرق نيست، بلكه رئيس مملكت زندگى‏اش بدتر از آنهاست. حضرت مى‏فرمايد كه شايد در اطراف مملكت يك كسى باشد كه گرسنه باشد. ايشان با خودش آن گرسنگى را مى‏داد. در شب آخرى كه فردايش ايشان به شهادت رسيدند، يعنى ضربت خوردند- نقل مى‏كنند كه- مهمان حضرت امّ كلثوم  بودند. آنجا برايشان شير آوردند و نمك و يك [نان‏] فرمود تو چه وقت ديدى كه من دو تا خورشت در سفره‏ام باشد؟ خواست نمك را بردارد، كه فرمود نه شير را بردار. وضع يك حاكم، وضع يك كسى كه سعه مملكتش اين قدر است، اين حكومت اسلامى است. در اين ور هم همين ابن ملجم- لعنت اللَّه عليه- كه ايشان را ضربت زد و گرفتند او را، آن طور با او ملاطفت كرد و سفارش كرد و از آن غذايى كه برايش آوردند، گفتند براى او هم ببريد. و بعد هم سفارش كرد اگر من خودم خوب شدم كه خودم مى‏زنم- حتماً بدانيد عفوش مى‏كرد- و اگر من خوب نشدم با اين مدارا كنيد. خوب قصاص مى‏خواهيد بكنيد: «ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ»...»

صحيفه امام ، جلد‏11 ، صفحه 391 و 392  

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=1812
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.