تاريخ انتشار: 01 فروردين 1391 ساعت 18:23:41
چگونگي برخورد پيامبر اسلام(ص) با خرافات

قرآن مجید،هدفهای مقدس بعثت پیامبر اسلام را با جمله های کوتاهی بیان کرده است.یکی از آنها که شایان توجه بیشتر می باشد،این آیه است:

«و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم » (1)

«پیامبر اسلام تکالیف شاق،و غل و زنجیرهایی را که بر آنها است بر می دارد».

اکنون باید دید مقصود از غل و زنجیری که در دوران طلوع فجر اسلام به دست و پای عرب دوران جاهلیت بود،چیست؟مسلما مقصود،غل و زنجیر آهنین نیست بلکه منظور همان اوهام و خرافاتی است که فکر و عقل آنها را از رشد و نمو بازداشته بود و یک چنین گیر و بند که به بال فکر بشر بسته شود به مراتب از سلسله آهنین،زیان بخش تر و ضرر بارتر است. زیرا زنجیرهای آهنین پس از گذشتن مدتی،از دست و پا برداشته می شود و فرد زندانی با فکر سالم و منزه از خرافات گام در زندگی می گذارد،اما سلسله هائی که از اوهام و اباطیل بسان رشته های سردرگم به عقل و شعور و ادراک انسان پیچیده می شود چه بسا تا دم مرگ با انسان همراه می باشد و او را از هر گونه تلاش حتی برای باز کردن این قید و بند،باز می دارد.انسان با فکر سالم و در پرتو عقل و خرد می تواند هر گونه قید و بند آهنین را در هم شکند ولی فعالیت و تلاش انسان بدون فکر سالم و دور از هر گونه وهم و خیال،نقشی بر آب و عاری از فائده می شود.

یکی از بزرگترین افتخارات پیامبر گرامی اینست که : با خرافات و اوهام و افسانه و خیال،مبارزه نمود و عقل و خرد بشر را از غبار و زنگ خرافات شستشو داد و فرمود : من برای این آمده ام که قدرت فکری بشر را تقویت کنم و با هر گونه خرافات به هر رنگ که باشد،حتی اگر به پیشرفت هدفم کمک کند سرسختانه مبارزه نمایم.

سیاستمداران جهان که جز حکومت بر مردم غرض و مقصدی ندارند،پیوسته از هر پیش آمدی به نفع خود استفاده می کنند. حتی اگر افسانه های باستانی و عقائد خرافی ملتی به ریاست و حکومت آنها کمک کند از ترویج آن خودداری نمی نمایند و اگر آنان افرادی متفکر و منطقی باشند در این صورت به نام احترام به افکار عمومی و عقاید اکثریت از افسانه ها و اوهام که با میزان و مقیاس عقل تطبیق نمی کند، طرفداری می کنند.

ولی پیامبر اسلام نه تنها از آن عقائد خرافی که به ضرر خود و اجتماع تمام می شد،جلوگیری می نمود بلکه حتی اگر یک افسانه محلی ، یک فکری بی اساس به پیشرفت هدف او کمک می کرد ، با تمام قوا و نیرو با آن مبارزه نموده و کوشش می کرد که مردم بنده حقیقت باشند نه بنده افسانه و خرافات. اینک از باب نمونه داستان زیر را مطالعه بفرمائید :

یگانه فرزند ذکور حضرت پیامبر،به نام «ابراهیم »درگذشت. پیامبر در مرگ وی غمگین و دردمند بود و بی اختیار اشك از گوشه چشمان او سرازیرمی شد. روز مرگ او آفتاب گرفت،ملت خرافی و افسانه پسند عرب ، گرفتگی خورشید را نشانه عظمت مصیبت پیامبر دانسته و گفتند:

آفتاب برای مرگ فرزند پیامبر گرفته شده است. پیامبر این جمله را شنید بالای منبر رفت و فرمود:

آفتاب و ماه،دو نشانه بزرگ از قدرت بی پایان خدا هستند و سر به فرمان او دارند،هرگز برای مرگ و زندگی کسی نمی گیرند.هر موقع ماه و آفتاب گرفت،نماز آیات بخوانید.در این لحظه از منبر پائین آمد و با مردم نماز آیات خواند. (2)

فکر گرفتگی خورشید به خاطر مرگ فرزند صاحب رسالت گر چه عقیده مردم را نسبت به وی راسختر می ساخت و در نتیجه به پیشرفت آئین او کمک می کرد،ولی او هرگز راضی نشد که موقعیت او از طریق افسانه در دل مردم تحکیم گردد.

مبارزه وی با افسانه و خرافه که نمونه بارز آن مبارزه با بت پرستی و الوهیت هر مصنوع ممکن می باشد،نه تنها شیوه دوران رسالت او بود بلکه او در تمام ادوار زندگی حتی در زمان کودکی با اوهام و خرافات مبارزه می نمود.

روزی که سن محمد«ص » از چهار سال تجاوز نمی کرد و در صحرا زیر نظر دایه و مادر رضاعی خود«حلیمه »زندگی می نمود،از مادر خود درخواست کرد که همراه برادران رضاعی خود به صحرا رود.«حلیمه »می گوید : فردای آن روز محمد را شستشو دادم و به موهایش روغن زدم،به چشمانش سرمه کشیدم برای این که دیوهای صحرا به او صدمه نرسانند. یک مهره یمانی که در نخ قرار گرفته بود برای محافظت به گردن او آویختم. محمد«ص »مهره را از گردن درآورد و به مادر خود چنین گفت :

مادر جان آرام، خدای من که پیوسته با من است،نگهدار و حافظ من است.(3)

پی نوشت ها:

1. سوره اعراف/157.

2. «بحار الانوار»،ج 22/155.

3. مهلا یا اماه،فان معی من یحفظنی.«بحار»،ج 15/392.

منبع : فروغ ابدیت، آيت الله جعفر سبحاني ، جلد اول

(استفاده فقط با ذكر نشاني سايت http://www.fajr57.ir/ جايز است)

   


 



این مطلب از نشانی زیر دریافت شده است:
http://fajr57.ir/?id=13450
تمامي حقوق براي هیئت انصارالخميني محفوظ است.