تاريخ هر ملت و کشوري با حوادث و وقايع تلخ و شيرين بسياري همراه بوده و خواهد بود. وقايع و حوادثي که گاه سرنوشت آن ملت و کشور را مثبت يا منفي دگرگون ساخته و موجبات تغييرات اساسي را فراهم ساخته است. ولي معمول در ميان ملتها آن است که عموماً يک جنبه از آن واقعه برجسته شده و جنبههاي ديگر تحت تأثير آن جنبه اصلي قرار گرفته و يا به فراموشي سپرده ميشود. يکي از وقايع سرنوشتساز در کشور ما هم همين کودتاي 28 مرداد است که امروز شصت و دومين سال روز وقوع آن است.
امسال در سالگرد وقوع اين واقعه مهم ـ که تأثير زيادي بر تاريخ معاصر ايران برجاي نهاد و سرنوشت ما را حداقل براي بيش از ربع قرن رقم زد ـ برخلاف اکثريت تحليلهايي که از موضع تقابل به نقد اين اتفاق وزيانهايي که از جانب آن براي مردم ايران دربرداشته است ميپردازند، از زاويهاي ديگر به کودتاي 28 مرداد نگاه ميکنيم. اين زاويه جديد تغيير نگرش وشناخت چهره واقعي دولتي بود که از دوران انقلاب مشروطيت بنا به دلايل گوناگون در ميان بسياري از ايرانيان به عنوان دولتي دموکرات و طرفدار دموکراسي، مخالف ديکتاتوري و استبداد، طرفدار استقلال ايران، مخالف استعمار، نوع دوست و طرفدار حقوق بشر، طرفدار رشد و توسعه کشورهاي عقب مانده و... ايجاد شده بود. از آن هنگام که در نيمه نخست قرن نوزده ميلادي نخستين هيات تبشيري آمريکايي به ايران آمد تا زماني که روابط سياسي ميان ايران و آمريکا برقرار شد و دو کشور با يکديگر سفير مبادله کردند و حاجي واشنگتن معروف در عرصه سياسي کشور مشهور شد تا انقلاب مشروطيت در 1285 شمسي روابط سياسي اقتصادي کشور تحت سياست انزواگرايي ايالات متحده آمريکا و نيز دوري مسافت دو کشور و عوامل ديگر از گستره زيادي برخوردار نبود. تا اواخر دوره قاجار و حتي در دوران پهلوي اول نيز اين ارتباط ضعيف ادامه يافت. در طول اين مدت اقدامات بشر دوستانه هياتهاي مذهبي در قالب فعاليتهاي آموزشي و بهداشتي به ويژه در شمال و شمال غرب کشور و شهرهايي نظير اروميه، همدان و تبريز از يک سو، شرکت جواني آمريکايي به نام «باسکرويل» در کنار نيروهاي مشروطه خواه که به کشته شدن وي به دست طرفداران استبداد منتهي شد. استخدام مورگان شوستر مستشار مالي آمريکايي که دولت ايران با فشار دولت روسيه مجبور به اخراج وي شد و حتي عملکرد ديگر مستشار مالي آمريکاييها يعني آرتور ميلسپو در دوران اول حضورش در ايران ( 1302ـ1306) خوش بينيهايي براي مردم ايران نسبت به اين دوست نورسيدهشان ايجاد کرده بود. وقايعي نظير قتل ماژور ايمبري سرکنسول سفارت آمريکا در قضيه بلوايي که در سقاخانه شيخ هادي در تهران رخ داد و واکنش منطقي دولت آمريکا در اين قضيه که حتي از دريافت خسارت معمول هم بر سر اين واقعه خودداري کرد و آن را به دولت ايران بخشيد، همه و همه دولت ايالات متحده آمريکا را در کنار دولت آلمان به مثابه منجي ملت و کشور ايران مطرح ساخته بود. ايرانيان که از اوايل قاجار هرچه از دو دولت بريتانيا و روسيه ديده بودند جز مطامع استعماري و غارت منافع ايران در قالب طرحهاي دهان پرکن نبود به دولت آمريکا به چشم دولتي که جز خير و صلاح مردم ايران نظري ندارد نگاه کردند. اين نگرش مثبت آن چنان بود که حتي مواضع دولت آمريکا به ضرر ايران در جريان کنفرانس پاريس که بعد از جنگ بينالمللي اول براي رسيدگي به خسارتهاي ناشي از جنگ تشکيل شده بود و يا هجوم ناموفق کمپانيهاي نفتي آمريکا که به دعوت احمد قوامالسلطنه در نيمه اول دهه 1300 به ايران آمدند و يا غارت آثار باستاني ايران از سوي باستان شناسان آمريکايي در سه دهه اول سلطنت پهلوي هيچ کدام به اين تصوير مثبت نسبت به آمريکاييها چندان خدشهاي وارد نياورد.
در جريان جنگ جهاني دوم و حضور نيروهاي اشغالگر سه کشور بريتانيا، شوروي و آمريکا، برخورد سربازان آمريکايي و دست و دل بازيهاي آنها و سپس خروج بهنگام آنها از ايران و طرفداري ترومن رئيس جمهور آمريکا از ايران بر سر ماجراي آذربايجان نيز به اين نگاه مثبت ايراني کمک ساخت.
اين نگرش مثبت موجب شد تا نفوذ و رخنه آمريکايي که به ويژه از طريق به کارگيري مستشاران نظامي همچون ژنرال نورمن شوارتسکف(پدر) در ژاندارمري و همکاران ديگرش در شهرباني وارتش ايران ويا بازگشت دکتر ميلسپو به عنوان رئيس کل دارايي ايران که اين بار هم همچون دو دهه پيش توسط احمد قوام نخست وزير وقت به انجام رسيد نه تنها با نظر منفي مردم و روشنفکران ايراني مواجه نشود بلکه از آن استقبال هم بشود.
اين سابقهاي که چند نمونه از آن بيان شد موجب شد تا در جريان ملي شدن صنعت نفت، حکومت دکتر مصدق شايد تا آخرين لحظات هم به کمک و همياري آمريکاييها در مقابله با بريتانيا که با تمام قوا ميکوشيد تا نهضت ملي ايران رابه شکست بکشاند اميدوار باقي بماند. اين تصور و تلقي از نقش مثبت آمريکا در ايران حتي در سالهاي اخير نيز در ميان پارهاي از هموطنان و صاحبنظران سياسي نيز بار ديگر مطرح شده است.
اما در حالي که ايرانيان عموماً به تلاشهاي دولت آمريکا با ديده مثبت نگاه ميکردند دولت آمريکا در کنار تلاشهايي براي حل مسالمتآميز مسأله ملي شدن نفت و پايان مناقشه ايران و انگلستان از همان ابتدا به طرحهايي براي سرنگوني دکتر مصدق از طريق بزرگ نمايي خطر کمونيسم روي آورده بود. و آمد و رفتهاي فرستادگان دولت آمريکا نظير اورل هريمن به ايران، ملاقاتهاي متعدد لويي هندرسون سفير آمريکا در تهران با دکتر مصدق در حالي صورت ميگرفت که به طور تقريباً همزمان ماموران اطلاعاتي آمريکا با طراحي و اجراي طرحهاي گوناگون تبليغاتي، فرهنگي و در نهايت امنيتي در صدد بود تا با سرنگوني دولت ملي به نفع دولتي وابسته به استعمار دولت ملي را سرنگون سازد.
به هر صورت چنان که شاهد بوديم برنامه سرنگون ساختن دولت ملي با هدف لغو طرح ملي شدن صنعت نفت و اداره صنايع نفتي به دست ايرانيان با سقوط دکتر مصدق و روي کار آمدن دولت سپهبد فضلالله زاهدي با موفقيت به اجرا در آمد.
موفقيت کودتاچيان سر فصل نويني را در فضاي سياسي ـ اقتصادي و فرهنگي ـ اجتماعي را رقم زد. از آن پس به مدت بيست و پنج سال بار ديگر توقيف مطبوعات، تعطيلي احزاب و سنديکاها و اتحاديههاي کارگري، تلاش براي جايگزيني فرهنگي و زدودن هويت ملي و مذهبي ايران توسط رژيم پهلوي به اجرا درآمد. تعداد زيادي از بهترين فرزندان اين سرزمين توسط نيروهاي فرمانداري نظامي و جانشين خلفش ساواک بازداشت، شکنجه و به زندان افتادند. تعدادي از آنها هيچگاه رنگ آزادي را نديدند و يا در سياهچالهاي قزل و قلعه و قصر و اوين در زير شکنجه جان باختند و يا در ميدانهاي تير چيتگر و... تيرباران شدند. و در طول اين سالها از 18 آذر 1332 که ريچارد نيکسون معاون رئيسجمهور آمريکا براي ديدار با شاه به تهران آمد و آن فاجعه خونبار 16 آذر در جريان ديدار وي رخ داد تا بهمن 1356 که کارتر رئيسجمهور آمريکا در تهران ايران را جزيره ثبات خواند همواره شاه در پناه حمايتهاي دولت آمريکا حکومت کرد.
اما کودتا عليرغم همه اين عوارض که برخي از آنها را برشمرديم اين فايده را نيز براي ايرانيان در بر داشت که تصور مردم را در خصوص دو موضوع روشن سازد. موضوع نخست درباره ماهيت دولت طرفدارحقوق بشر و دموکراسي و آزادي آمريکا بود. با وقوع کودتا و حوادث آن روز شوم 28 مرداد و نيز روزهاي بعد از آن مردم ايران به روشني و وضوح شاهد آنچه توسط عوامل استعمار که به اعتراف مقامات آمريکايي و انگليسي با حمايت و پول آنها انجام شد، بودند. از غارت خانه نخست وزيرشان تا آتش زدن دفتر احزاب يا مطبوعات مخالف شاه تا بازداشتهاي گسترده مخالفان تا آتش زدن کريم پورشيرازي در زندان تا اعدام دکتر حسين فاطمي با تن تبدار و نيز افسران تودهاي و... و اين همه در مقابل دولتهاي طرفدار دموکراسي و آزاديخواه آمريکايي اعم از دموکرات و جمهوريخواه در طول اين بيست و پنج سال به وقوع پيوست.
از سوي ديگر کودتا اين فايده را داشت تا اين تصور باطل را از ميان بردارد. کودتا تصوري که دولت آمريکا را منجي ايران ميپنداشت براي هميشه به تاريخ سپرد. ملتي که بعد از اخراج مورگان شوستراين شعر را ورد زبان خود ساخته بود که: «آه اي رفيقان نگذاريد که شوستر برود» بعد از چند دهه به اين نتيجه رسيده بود که هيچکس آري هيچ کس جز مردمان اين سرزمين و ساکنان اين مرز و بوم قادر به نجات اين خاک و ايراني نخواهد بود. اين دستاورد گرچه با خود زيانهاي عديده به همراه داشت ولي با اين وجود شايد بتوان براي آن شب شوم وحشت انگيزاين فوايد را نيز برشمرد.
انتخاب *بهروز طيراني