جماران –یکم آبان ماه 1356 امام عزیز مینویسد:
بسمه تعالى
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون
در روز یکشنبه نهم شهر ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمینى، نور بصرم و مُهجَه [خون، روح، روان] قلبم، دار فانى را وداع کرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد.
«اللهم ارحمه و اغفر له و أسکنه الجنة بحق اولیائک الطاهرین- علیهم الصلاة و السلام»
نخستین روز آبان ماه، یادآور شهادت مظلومانه آیت الله سید مصطفی خمینی فرزند ارشد بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران است که در تاریخ انقلاب نقشی پررنگ و تأثیرگذار ایفا کرده است. ایشان در فقه و اصول از محضر اساتیدی همچون آیت الله العظمی بروجردی، آیت الله محقق داماد، آیت الله شاهرودی، آیت الله محمدباقر زنجانی و پدر بزرگوارش حضرت امام خمینی(س) بهره برده است.
حاج آقا مصطفی خمینی علاوه بر تدریس بسیاری از علوم اسلامی، تألیفات بینظیری همچون القواعد الحکمیه (حاشیه بر اسفار)، تفسیر القرآن الکریم (در پنج جلد که ناتمام میباشد)، تحریرات فی الاصول (از اول اصول تا استصحاب تعلیقی )، شرح زندگانی ائمه معصومین علیهم السلام (تا زندگانی امام حسین علیه السلام )، حاشیه بر شرح هدایه ملاصدرا، حواشی بر وسیلة النجاة آقای سید ابوالحسن اصفهانی و تطبیق هیئت جدید بر هیئت نجوم اسلامی را در فهرست خدمات ارزندهای که به ایران و انقلاب اسلامی ارائه دادند، به یادگار گذاشته است.
به همین مناسبت، حجتالاسلام والمسلمین «سیدرضا برقعی» از شاگردان امام خمینی و نیز حاج آقا مصطفی، عضو دفتر امام در شهر نجف، نماینده حضرت امام در کشورهای حاشیه خلیج فارس و عضو کنونی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم، در گفتوگویی اختصاصی با خبرنگار پایگاه اطلاعرسانی و خبری جماران، از ابعاد شخصیتی مرحوم مصطفی خمینی، چگونگی آشنایی خود با حضرت امام و فرزند بزرگوار ایشان، مواضع و جایگاه علمی حاج آقا مصطفی در حوزه علمیه نجف، روش تدریس ایشان و چگونگی ورودشان به مباحث علمی و اسلامی، حالات ایشان در هنگام زیارت و نسبت مرحوم مصطفی خمینی با جریانهای مختلف موجود در نجف و خارج از کشور مطالبی بیان داشته است:
از ارتباط خودتان با حضرت امام بگویید. چه شد به نجف رفتید و با حضرت امام و مرحوم مصطفی خمینی آشنا شدید؟
من با امام در سالی آشنا شدم که به سن تکلیف رسیدم و دنبال انتخاب مرجع تقلید بودم. این دوران زندگی من، همزمان شد با جریانات شهادت شهدای مدرسه فیضیه که نوروز 42 بود و همینطور بعد از آن، سخنرانی امام در مدرسه فیضیه و بعد هم قیام 15 خرداد شکل گرفت. از آن موقع با نام امام آشنا شدم و ایشان را به عنوان مرجع تقلید خودم انتخاب کردم و وارد فعالیت شدم؛ البته نمیگویم سیاسی چون در آن زمان بنده اصلا شرایط سیاسی نداشتم، بیشتر همین جریان فعالیتهای مذهبی در اطراف امام بود؛ مثل شرکت در مجالس مذهبی، شرکت در اجتماعاتی که انقلابی محسوب میشد. از آن موقع این ارتباط برقرار شد و شدت اشتیاق و علاقهای که به امام و روحانیت پیدا کردم، مرا به سمت تحصیل علوم دینی و حوزوی سوق داد. پدر من کاسب بودند و من هم در مغازه پدر کار میکردم. اما علاقه به امام، مرا به حوزه کشاند و حوالی سال 44 طلبه شدم. در واقع حدود دو سال در حین کار درس میخواندم و بعد از آن مستقلا وارد حوزه شدم.
از همان زمانها، امام را یافتم و بعد هم در اثر رفتن به بیت امام و شرکت در مجالس دفتر و بیت ایشان، حاج آقا مصطفی را هم دیدم و با ایشان هم آشنا شدم. روزهایی که مواجهه من با ایشان بیشتر بود، مربوط به قیام 15 خرداد بود. در صحن مطهر حرم معصومه (س) در آنجا به خدمت ایشان رسیدم و حاج آقا مصطفی مختصری سخنرانی کردند. بعد از آن تظاهرات شد و ما هم جزو جمعیت تظاهرکننده بیرون رفتیم و حوادث آن روز پدید آمد.
مرتبه دوم که باز با ایشان روبهرو شدیم و این بار حاج آقا مصطفی به من یک مسئولیتی هم ارجاع دادند، روز سیزدهم آبان سال 43 بود بعد از اینکه حضرت امام را از بیتشان به طرف تهران بردند. ما به بیت امام رفتیم. حاج آقا مصطفی در آن روز توصیه کردند که این بار به اصطلاح جریان دستگیری امام خطرناکتر از قبل است، باید حتما فعالیت کنید و خدمت مراجع و علمای دیگر برسید که مثلا صحبت بکنند آقایان، و در مقابل این قضیه آرام نباشند. افرادی که آن روز آنجا بودند به طور عموم به دستور حاج آقا مصطفی حرکت کردند. تقسیم شدیم و گروه گروه به بیوت مراجع و شخصیتهای قم رفتیم. این دیدار گذشت تا اینکه جریان تبعید امام به ترکیه پیش آمد. بعد از مدتی که حاج آقا مصطفی دستگیر و در قزل قلعه زندانی بودند، بعد از بازگشتشان هم آمدند ایشان را بردند ترکیه و به امام پیوستند. از این ایام، در حدود دو، سه سالی به اصطلاح دیداری پیش نیامد چون ایشان از ترکیه به نجف اشرف رفتند و ما در قم بودیم.
تا اینکه، در سال 45 و اوایل سال 46، بر اثر یک سخنرانی که در مدرسه فیضیه داشتم مجبور به فرار از ایران شدم و ارتباط نزدیک ما در نجف شروع شد. بخشی از فعالیتهای من در نجف، درس و کارهای طلبگی بود و بخشی را هم در بیت امام بودم و آنجا هم زیرنظر مرحوم حاج آقا مصطفی اداره میشد. آن زمان، حاج آقا احمد خمینی در ایران بودند. این ارتباط ادامه پیدا کرد تا من به درس خارج رسیدم یعنی سطح اول و سطح متوسط و سطح عالی حوزه را تمام کردم و وارد درس خارج شدم. فقه را پای درس امام میرفتم و اصول را هم در درس حاج آقا مصطفی شرکت میکردم. از سالهای 49 به بعد تا 1356 که حاج آقا مصطفی رحلت کردند، من در خدمت ایشان بودم و درس میرفتم. جریانات انقلابی هم که بود.
در این ایام به جرأت میگویم که بعد از امام، شخصیت ممتازی که بین امام و افراد در خود نجف و افراد در خارج از حوزه نجف و عراق ارتباط برقرار میکرد، حاج آقا مصطفی بود. در واقع حاج آقا مصطفی فعالترین فرد پس از حضرت امام بودند. ما هم زیرمجموعه ایشان محسوب میشدیم و لذا به میزانی این جریان عمق پیدا کرد که ایشان دیگر برای ما پدری کردند و اسباب ازدواج ما را فراهم آوردند و هر نوع نیازی که داشتیم در جهت حمایت از آن برمیآمدند تا آنکه آن جریان غمانگیز پیش آمد.
مواضع و جایگاه علمی حاج آقا مصطفی چگونه بود؟
امتیازات حاج آقا مصطفی خیلی زیاد است. یک بخش آن به اصالت خانوادگی برمیگردد. مرحوم حاج آقا مصطفی از ناحیه پدر، روشن است که چه نسبی دارند. تربیت در دامان پدری مانند امام و همچنین قبل از امام که این خانواده جد در اندر جد روحانی بودند. از ناحیه مادر هم، پدربزرگ و جد مادری ادامه پیدا میکند تا به شخصیتهایی از قبیل مرحوم کلانتر میرسند که یکی از دانشمندان معروف عصر خودش بوده و از شاگردان تراز اول مرحوم شیخ انصاری به شمار میرفته است. در واقع حاج آقا مصطفی که شخصیتش دراین خانواده علمی و باتقوا شکل گرفته، نمودی از آن خانواده است.
از نظر استعداد هم، ایشان حافظه بسیار فوق العادهای داشت. استعداد فهم و درک ایشان هم مثال زدنی بود و اهل تفکر بودند. معمولا جمع اینها در افراد خیلی کم است. بعضیها اهل فکر هستند اما حضور ذهن و حافظه ندارند، بعضی هم استعداد درکشان خیلی قوی نیست ولی حافظه خوبی دارند. این مطلب را دور از تعصب میگویم. در واقع با وجود همه علاقه و ارادتی که به ایشان دارم در این گفتوگو اصلا تعصبی راه ندارد. همه کسانی که حاج آقا مصطفی را از سن نوجوانی، جوانی و تا زمانی که در نجف بودند میشناختند به این اعتراف دارند که آن مرحوم، بعد از مراجع عظام، جزو شخصیتهای ممتاز نجف محسوب میشدند و این حافظه سرشار و استعداد سرشار و اهل تحلیل بودن را همه قبول دارند.
زمانی که میخواستم به درس خارج بروم با مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی مشورت کردم ـ چون ایشان استاد کفایه من بود و درس من پیش ایشان تمام شد - پیش از اینکه وارد شوم با ایشان مشورت کردم که درس فقه را پیش امام میروم ولی درس اصول را میخواهم از یک اساتیدی استفاده کنم که پختگی لازم را داشته باشند و شرایط یک استاد خوب را داشته باشند، شما چه کسی را پیشنهاد میکنید؟
زمانی با حاج آقا مجتبی تهرانی مشورت کردم که استاد اصول نجف مرحوم آیت الله خویی بود، مرحوم آیت الله محمدباقر زنجانی بود، آیت الله شهید سید محمدباقر صدر بود و شخصیتهایی در این تراز. اما ایشان مؤکدا به من گفتند که به درس حاج آقا مصطفی برو. ایشان به من گفت: حاج آقا مصطفی با این استعداد و حافظه سرشاری که دارد، فکرش سقف ندارد، هر چقدر که بخواهی پرواز میکند و این مسئله در مباحث عقلی، در مباحث اصولی امتیاز بالایی محسوب شود.
میخواهم بگویم فردی در حد حاج آقا مجتبی که چندی پیش در تهران رحلت فرمودند، چنین نگاهی به آقا مصطفی داشتند. آن هم کسی بود که همشاگردی و همدوره حاج آقا مصطفی بود. با همدیگر بزرگ شده بودند.
آثار ایشان هم واقعا به درد محققین میخورد و پژوهشگران میتوانند از آن استفاده کنند؛ هم تفسیرشان، هم اصولشان و هم مسائل فقهی و فلسفی که نوشتند همه اینها به درد شخصیتهای اهل پژوهش میخورد؛ به خاطر همان عمقی که در مسائل علمی داشتند. اینها جهات بسیار ممتاز حاج آقا مصطفی است.
از جهات دیگر نیز شجاعت و اجتماعی بودن هم جزو امتیازات برجسته حاج آقا مصطفی است. فرد بسیار شجاع و نترسی بود. به یاد دارم همان زمانی که ایشان را به ترکیه بردند، در زندان که بود یک توافقی شده بود که ایشان بیایند قم، بعد خودشان با پیشنهاد خودشان بروند به طرف ترکیه که مثلا در خدمت و در حضور امام باشند. بعد که ایشان از زندان بیرون آمدند، دوستان امام و علاقهمندان به امام گفتند که نه شما این کار را انجام ندهید چون اینها میخواهند با رفتن شما از ایران در واقع بیت امام را تعطیل کنند حضور شما در اینجا مؤثر است. حاج آقا مصطفی نیز این مشورت را پذیرفتند و نرفتند. آنوقت مولوی که در آن زمان رئیس ساواک تهران بود با ایشان تماس تلفنی گرفت و در حرفهایش گفته بود مگر قرار نشد شما با این سبک و با اعلام موافقت خودتان و با پیشنهاد خودتان بروید؟ اما رفتی و برنگشتی. مرحوم حاج آقا مصطفی نیز گفتند من با دوستان و عزیزانی که آمدند اینجا مشورت کردیم و گفتند بهتر است که این کار را انجام ندهید و تصمیم گرفتم که نروم. او هم در اینجا کلمه توهینآمیزی گفته بود که نامرد زیر حرفت زدهای؟
حاج آقا مصطفی هم خیلی راحت و منطقی در مقابل حرفهایی که آن فرد گفته بود، پاسخ میدهد و میگوید مجموع همه شما و زندگیتان کار سیاسی است من که دارم با صراحت اعلام میکنم آمدم و مشورت کردم و نتیجه مشورتهایم را اعلام میکنم که این شده که نروم. در واقع بدون هیچ ترس و واهمهای با او برخورد کرده بود.
اصولا آنقدر حاج آقا مصطفی در مسائل انقلابی، فعال و جدی بود که مقامات امنیتی آن موقع میگفتند اصلا موتور محرکه امام ایشان است و شاید همین قضیه هم باعث شد که به فکر از بین بردن ایشان بیفتند. آنها فکر میکردند با از بین بردن حاج آقا مصطفی میتوانند خود امام را هم به سکوت بکشانند و قضیه امام و برخوردش را با رژیم شاهنشاهی به این وسیله تعطیل کنند. زمینه اصلی این اشتباه همین بود که حاج آقا مصطفی واقعا فعال بود.
از نظر ارتباطات اجتماعی نیز واقعا ارتباطش با جریانهای سیاسی، فکری و علمی و عرفانی، اینهایی که به هر حال در دنیا و ایران آن زمان و حوزههای علمیه و مسائل سیاسی و اینها مطرح بود، ارتباط فوق العادهای بود. در واقع، نقش رابط همه این جریانات را با امام ایفا میکرد. گرچه خود امام هم این افراد را به حضور میپذیرفت. به هر حال این جریانات میآمدند و میرفتند اما فردی که گرداننده خیلی قوی بود مرحوم حاج آقا مصطفی بود. در واقع میتوانم بگویم آن نقشی که حاج آقا احمد آقا بعد از جریان آمدن به ایران و به بعد از تشکیل حکومت ایفا کردند، همان نقش را قبل از انقلاب و در آن جریانات خفقان مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی داشتند.
فرمودید ایشان پس از مراجع عظام، از علمای درجه یک نجف محسوب میشدند؟
ملاک سنجش در حوزهها، چند عامل است؛ یکی از آنها سابقه و کهولت و به اصطلاح سابقه 50 سال، 60 سال است. دوم، شخصیت علمی مطرح است. سوابق زیاد، داشتن شاگردان، داشتن فضا و حوزه درسی هم از دیگر ملاکهاست. یک ملاک هم نیرو و استعداد شخص است. در این مورد سوم، با احترام به فضلا و علمای وقت، حاج آقا مصطفی بعد از امام و چند نفر از بزرگان مطرح نجف، تراز اول بودند. شاید اگر این تعبیر را حاج آقا مجتبی نگفته بود من به خودم جرأت نمیدادم بگویم. ایشان میگفتند حاج آقا مصطفی ذهنش از خود امام هم فراتر می رود، یعنی استعداد شخصیاش حتی قابل مقایسه با دیگران نیست. اما اگر ملاک را عوامل دیگری همچون سابقه کهولت سن یا داشتن شاگردان زیاد که البته بدانیم، بله حاج آقا مصطفی بعد از چند نفر محترم و مطرح آن زمان، بودند. در واقع چهرههای مطرح نجف اگر در آن زمان، 10 تا 15 نفر در سطح عالی بودند حاج آقا مصطفی پس از 5 نفر نخست آن زمان قرار می گرفت.
فرمودید مرحوم مصطفی خمینی در نجف درس اصول را ارائه میدادند. روش تدریس ایشان چگونه بود؟
بله، حاج آقا مصطفی اصول تدریس میکردند؛ دلیلش هم این بود که هر شخصیتی در حوزه تا یک مقطع تاریخی که نیرو دارد دو تا درس ارائه میدهد یکی فقه و دیگری اصول. حال درسهایی مانند تفسیر و فلسفه و اینها یکسری درسهای جانبی میشود. مثل دروس دانشگاهی که برخی از درسها، درس اصلی محسوب میشوند و برخی جنبه درجه دومی دارد. اما چون امام درس خارج داشتند و کسانی که میخواستند به درس حاج آقا مصطفی بروند دوست داشتند درس امام و حاج آقا مصطفی هر دو را با هم داشته باشند، به همین خاطر حاج آقا مصطفی آنچه را که تدریس میکردند اصول بود، ولی آنچه که قلم میزدند سه، چهار تا محور را شامل میشد؛ همزمان هم در تفسیر کار میکردند. درست است که عمر اجازه نداد ایشان آن را کامل کند اما اگر اگر آن تفسیر با آن سبکی که ایشان وارد موضوع شده بود، تمام میشد شاید به 100 جلد میرسید. این تعبیر ایشان بود و این را بنده از خود حاج آقا مصطفی نقل میکنم. میگفت: من در بین تفاسیر اهل سنت تفسیر آلوسی را پسندیدم که زیر هر آیه همه مطالب و مباحث علمی مربوطه به آن را آورده است؛ مثلا درس ادبی دارد، صرف، معانی، بیان فلسفه و مباحث توحیدی، فقهی. اینگونه بحث تفسیر گسترده و همهجانبه است. ایشان میگفت من این را پسندیدم و به همین خاطر تفسیر خودشان نیز همینطور است. یعنی اینگونه به تفسیر وارد شدهاند. بحثهای فلسفی، بحثهای فقهی، مباحث توحیدی و کلامی همه را در هر آیهای همراه با خود آن آیه آورده است. به همین خاطر 5 یا 6 جلد تفسیری که نوشتهاند فقط تا آیه 46 سوره بقره است. اگر بنا بود این تفسیر با این کیفیت به پایان برسد، شاید به 100 جلد میرسید.
آن بحث ها را داشتند اما بحث اصلیشان که در حوزه رایج است، درس اصول بود. امام هم بحث فقه داشتند و پدر و پسر مکمل یکدیگر در ارائه درس در حوزه بودند. به ویژه، علاقهمندان امام و جوانانی که یک درس اصول میخواستند بروند و یک درس فقه، درس اصول را به درس ایشان میآمدند و برای فقه هم به جلسه امام میرفتند. در واقع باید بگویم که ایشان همه ظرفیت و وقت علمی خود برای درس و نوشتن استفاده میکرد.
نحوه ورودشان به مباحث علمی و استنادات به احادیث و روایات چگونه بود؟
ایشان، کامل و خیلی مفصل به احادیث و روایات استناد میکرد. یک مطلبی در حوزهها مطرح است که میگویند خوب است هر استاد فقه یا استاد اصول، فلسفه بلد باشد، اشراف داشته باشد ولی آنها را خلط نکند و هر کدام را در جایگاه خودش مورد بررسی قرار دهد، ایشان همه اینها را داشت ولی هر کدام در جایگاه خودش بود و آنها را مخلوط نمیکرد؛ ولی از روایات و آیات بسیار در مباحث علمی استفاده میکرد و مورد دقت قرار میداد.
شاهد حضور حاج آقا مصطفی در درس حضرت امام بودید؟ خاطرهای از حضور مرحوم مصطفی خمینی در جلسات درس حضرت امام دارید؟
همه اش را بله. یعنی تمام این هفت، هشت سالی را که من تقریبا از سال 47 آن موقعی که امام شروع کردند به بحثهای ولایت فقیه در درس امام شرکت کردم و تا آخرین روز درسشان حضور داشتم. تا همان زمان یعنی تا رحلت حاج آقا مصطفی مرتب به درس ایشان میرفتم و حضور داشتم و ایشان را میدیدم. گاها با امام مجادله علمی میکردند. در واقع جزو افراد انگشت شماری بودند که وقتی یک نقد علمی داشت هم امام توجه خاص به آن نقد داشت و هم اینکه میتوانست موضوع را به چالش بکشد و نگه دارد، بودند چند نفری در درس امام چنین حالات و جایگاهی داشتند ولی ایشان در سطح عالی این کار بود؛ یعنی حضور ایشان در درس حضرت امام حضور برجستهای بود.
حضور حاج آقا مصطفی در درس حضرت امام چون یک روال عادی بود، نمیتوان نام آن را خاطره گذاشت. به هر حال در حوزههای درس تعدادی از شاگردان برجستگی دارند که به نقاطی از مطالبی که استاد القا میکند ایراد میگیرند ایشان کار را تقریبا در بیشتر روزها داشتند.
اما یک خاطرهای که دارم این است؛ مدت کمی قبل از فوتشان، وقفهای در درس امام پیش آمد که برای ما هم خیلی هم تکاندهنده و غیرمنتظره بو و هم شک برانگیز. ماجرا این بود که یک مرتبه آمپلی فایر بلندگوی امام در هنگامی که امام میخواستند درس را شروع کنند در جایگاهی که زیر منبر داشت آتش گرفت. آقایانی که متصدی بلندگو بودند کنترل کردند و اطمینان پیدا کردند که رفع اشکال شده است. دوباره مرحوم امام با آرامش درس را شروع کردند، دوباره آتش گرفت. این بار بلندگو را گذاشتند کنار و آن روز امام بحث را بدون بلندگو ادامه دادند و درس را گفتند. نه تنها درس را تعطیل نکردند بلکه نه ترس و وحشتی داشتند و نه میخواستند ترسی به کلاس درس القا شود. آن روز بلندگو را جمع کردند و برای تعمیر بردند و خود ایشان بقیه درس را ادامه داد. اما یادم هست وقتی آمپلی فایر زیر منبر امام آتش گرفت حاج آقا مصطفی حالتی عجیبی داشت و رنگ و چهره ناراحتی داشتند. حدسشان این بود که ممکن است توطئهای مبنی بر ترور امام در کار باشد. بعدا هم البته حاج آقا مصطفی یک جریانی را برای ما دوستان گفتند که معلوم شد منشأ آن ناراحتی همین اطلاعاتی بوده که ایشان داشت، ایشان گفتند که ساواک ایران و چند مرکز امنیتی جاسوسی در دنیا مانند موساد و سیا، جلسههای کارشناسی مربوط به مسائل ایران و انقلاب ایران داشتهاند. محصول این جلسات تصمیمگیری این بوده که 63 نفر را لیست کردهاند و گفتهاند سه نفر از شخصیتهای مبارز و برجسته ایرانی باید به طور مرموز ترور و کشته شوند. تعبیر ایشان این بود که من و امام هم در این لیست هستیم. خود این ذهنیت در آن حالت تشویشی که من از حاج آقا مصطفی حکایت میکنم مؤثر بود.
بعد هم دیدیم که تعدادی از این نقشه ترورها، قبل از انقلاب واقع شد و بقیه را هم بعد از انقلاب انجام دادند و در و اقع به منافقین واگذار کردند؛ مانند ترور شهید بهشتی و شهدای هفت تیر و شهدای دولت. در واقع، این ترورها، آغاز نبود بلکه دنباله جریان ترور مبارزین بود که قبل از پیروزی انقلاب آغاز کرده بودند.
جایگاه علمی حضرت امام در اندیشه مرحوم مصطفی خمینی چگونه بود؟
حاج آقا مصطفی خمینی در صحبتها و بحثهایی که به طور معمول داشتند، به طور بسیار آشکار ممتازترین شخصیت علمی آن عصر را امام مطرح میکردند و به ویژه جنبه جامعیت را مورد نظر قرار میدادند. به طور کلی افرادی وجود دارند که در جنبه مشخصی از علم اعم از اصول، مباحث فقهی یا در مباحث فلسفی پیشتاز هستند اما مرحوم حاج آقا مصطفی با صراحت کامل اعلام میکرد امام خمینی (س) در فلسفه صاحب نظر است به معنای اینکه ایشان را در حد ملاصدرا میدانستند.
مرحوم مصطفی خمینی، امام را صاحب نظر در فلسفه و اهل تفکر، و در مباحث فقهی و اصولی ایشان را ممتاز میدانستند و بر این نکته تإکید داشتند که امام دارای ابتکاراتی در اصول هستند. نباید فراموش کرد حاج آقا مصطفی مباحث فقهی و اصولی حضرت امام را پیگیری کردهاند که نمونهای از آنها را میتوان در مطالبی چون خطابات قانونیه مشاهده کرد که ایشان همیشه بر این محور تأکید داشتند که قاعده خطابات قانونیه، ابتکار حضرت امام است و ایشان آن را سر و سامان دادند. البته در برخی نقاط دیگر نیز از فقه استفاده کردند. به طور کلی نتیجه و ثمره این خطابات قانونیه بسیار گستردهتر از بحثهای مطرح شده است؛ به معنای آن که خطابات قانونیه از اعجابی بینظیر درباره اعلمیت امام برخوردار بود. ایشان چنین ذهنیتی را به طور فوق العاده در درسهایی که مطرح میشد یا در مباحث جمعی که گاهی پیش میآمد، نمایان میکردند و به همین دلیل هنگامی که تصمیم داشتند شخصی را به عنوان دانشمند فوق العاده محسوب کنند، میگفتند فلان شخص پس از امام در نجف نظیر ندارد و این حرف به معنای آن بود که او را با امام مقایسه نمیکرد. چنین موضوعی ذهنیت حاج آقا مصطفی را درباره امام تشکیل میداد.
به یاد دارم زمانی با مرحوم آیت الله منتظری درباره این موضوع صحبت کردم؛ درباره اینکه شما که افراد را برای تقلید از امام ارجاع میدادید، به واقع امام را اعلم میدانستید یا مصلحت اسلام در این بود که چون امام فردی شجاع و سیاست محور به شمار میرفت و میتوانست نقش بسیار مهمی را در پیشبرد جامعه اسلامی ایفا کند، چنین ارجاعاتی میدادید؟ به واقع ایشان را از نظر ملاکات حوزوی اعلم میدانستید؟ در پاسخ به چنین پرسشی ایشان اعلام کردند که بنده به واقع ایشان را اعلم میدانستم و تا الأن نیز نظیری برایشان قائل نیستم؛ زیرا هر مسئلهای را که امام به آن ورود پیدا میکرد تا عمق آن مطلب کنکاش میکرد و اینگونه موارد جزو امتیازات امام در فضای حوزوی نیز به شمار میرفت. در این راستا آقا مصطفی همراه، شاگرد و پسر امام بود. البته ایشان در بروز چنین عقیدهای تنها نبود بلکه بسیاری از افراد این عقیده را درباره امام دارند و ایشان را در دوران حیات علمی خودشان ممتاز میدانستند.
رفتار مرحوم حاج مصطفی خمینی با سایر بزرگان نجف و افرادی چون آیت الله خویی، آیت الله حکیم و آیت الله شاهرودی به چه صورت بود؟
حاج آقا مصطفی خمینی فرد بسیار با شرح صدری بود؛ به این معنا که در عین ارادت و اعتقاد علمی به امام، نسبت به بزرگان بسیار مؤدب بودند و با احترام عمل میکردند. ایشان نزد علما میرفتند و هیچ گاه اینگونه تصور نمی کردند که چون آقازاده امام هستند به عنوان نمونه با آقایان شاهرودی، آقای حکیم یا اقای خویی ارتباطی نداشته باشد بلکه با آنها ملاقات میکردند و رفت و آمد داشتند.
حاج آقا مصطفی عصر پنج شنبهها برای زیارت اهل قبور به وادی السلام میرفتند. در مسیر بازگشت سه نقطه وجود داشت که در آنجا نماز جماعت بزرگان برپا میشد؛ مسجد شیخ طوسی، مسجد خضراء و مدرسه آیت الله بروجردی که به ترتیب آیت الله بحرالعلوم از شخصیتهای برجسته نجف، آیت الله خویی و حضرت امام در این سه مکان نماز را به جای میآوردند.
حاج آقا مصطفی هنگام حرکت از وادی السلام به سمت مدرسه آقای بروجردی، اگر با لحظه اذان مواجه میشد و نزدیک مسجد شیخ طوسی بود، در آنجا نماز را به آقای بحرالعلوم اقتدا میکرد؛ همینطور که اگر در لحظه اذان به نزدیکی مسجد خضراء میرسید نماز را پشت سر آقای خویی میخواند و اگر فرصت باقی بود، آهسته حرکت میکرد تا به مدرسه آیت الله بروجردی برسد.
چنین رفتارهایی در واقع جزو روش حاج آقا مصطفی محسوب میشد همانطور که از نظر صحبت کردن هنگامی که نام علما آورده میشد، با کمال احترام و تکریم درباره آنها سخن میگفت؛ چنین منشی در عمل ایشان نیز نمود پیدا میکرد. باید توجه داشته باشیم که حاج آقا مصطفی علاوه بر افرادی که از آنها نام برده شد، درباره سایر بزرگان تراز اول نجف نیز در دورانی که ما به همراه خود ایشان در آنجا حضور داشتیم و تا پیش از فوت این بزرگان، رفت و آمد داشتند و احترام بسیاری برای آنها قائل بودند.
در حوزه مبارزات، نحوه حضور ایشان در این عرصه را چطور ارزیابی میکنید؟
گرچه مرحوم مصطفی خمینی در عرصه مبارزات به صورت تشکیلاتی عمل میکرد، اما برخورد ضد رژیم شاه از طرف ایشان به هیچ وجه و بر هیچ کس پوشیده نبود. ایشان بیباکانه با رژیم ایران مخالفت میکرد اما در همان حال عمده فعالیتهای سیاسی ایشان عموما تشکیلاتی محسوب بود.
فرزند بزرگ حضرت امام محوریت بسیار قوی داشتند به این معنا که با کلیه افراد داخل کشور، دانشجویان خارج از کشور و فعالان انجمنهای اسلامی در کشورهایی چون کانادا، آمریکا، فرانسه و انگلیس به ویژه گروههای دانشجویی مرتبط بودند، نامه مینوشتند و مطالب مرتبط را دریافت میکردند.
باید توجه داشته باشیم که امکان طرح بسیاری از این مطالب با حضرت امام نیز وجود داشت اما آنها را با حاج آقا مصطفی مطرح میکردند زیرا با ایشان راحتتر بودند و برایشان امکان بیشتری از جهت ارتباط برقرار بود.
در داخل ایران بسیاری از جریانهای سیاسی از جمله جریانهای ملی مذهبی و شخصیتهای روحانی که در نقاط مختلف کشور بودند، کاملا با حاج آقا مصطفی در ارتباط بودند و حتی در سالهای حضورشان در نجف، سفرهایی به مکه، و سوریه داشتند که چنین سفرهایی موجبات ارتباطات با ایرانیانی که از ایران خارج میشدند و به عنوان مسافرت به کشور می آمدند را فراهم میآورد؛ زیرا طی سالهایی که در نجف بودیم متأسفانه به چندین مسئله با محوریت مخالفت شدید رژیم بعثی با ایران برخورد کردیم که در نتیجه تنش ایجاد شده، رفت و آمدها به شدت کاهش پیدا کرده بود و ایشان حتما سالی یکبار مسافرت به مکه برای حج یا برای عمره و گاهی سفرهایی نیز به سوریه و لبنان داشتند که این سفرها به نوبه خود بر عمق ارتباطات ایشان اضافه میکرد. حاج آقا مصطفی به واقع در به ثمر رسیدن انقلاب و مبارزات، نقش بسیار اساسی ایفا کردند.
نسبت مرحوم مصطفی خمینی با جریانهای مختلف موجود در نجف و خارج از کشور و به ویژه نسبت ایشان با گروههای مبارز اعم از مذهبی و غیرمذهبی به چه صورت بود؟
ایشان به عنوان رابط بین امام، رهبر مبارزات، گروهها و جریانهای مختلف نقشی تأثیرگذار داشت و از این جهت با همه مرتبط بود. به یاد دارم در دورهای از زمان جریانی پیش آمد که در خلال آن دوستان و علاقهمندان به امام که نسبت به ایشان حساس بودند، اعتقادی مبنی بر این داشتند که امام برخی از افراد را نپذیرند و استدلال آنها در این باره این بود که چنین افرادی خط و خطوط مرتبط با انقلاب ندارند. در راستای موضوع مطرح شده، حاج آقا مصطفی به این موضوع اشاره کرد که چنین توقعی، توقع نادرستی است، ارتباطات امام به عنوان رهبر مبارزات و انقلاب باید با اشخاص ممکن باشد و اگر افرادی برخوردار از جریانهای فکری و سیاسی تصمیم به برقراری ارتباط با امام داشتند یا تصمیم به انتقال مطلبی در این باره داشتند، بتوانند رهبر انقلاب را ملاقات کنند.
بیان چنین مطلبی از مرحوم حاج آقا مصطفی بهترین دلیل برای اثبات این موضوع است که ایشان تفکری اینچنینی داشتهاند. در این راستا، شخص بنده از زبان حاج آقا مصطفی شنیدم که آقای داریوش فروهر در ادامه آشنایی ایجاد شده در قزل قلعه، با ایشان مکاتبه داشته است به نحوی که با وجود اینکه ایشان پس از آن آشنایی به ترکیه سفر کرد، آقای فروهر نیز از زندان آزاد شدند و با ایشان مکاتبه انجام میداد به صورتی که نامه مینوشت و حاج آقا مصطفی نیز پاسخ وی را میداد. حاج آقا مصطفی از این جهت محدودیتی را نمیپذیرفتند و به این نکته اشاره میکردند که نمیشود کسی کنار رهبر انقلاب باشد ولی افراد و جریانها را در راستای ارتباط با ایشان محدود کند.
ایشان به برقراری ارتباطات اشاره میکردند. در این موضوع میتوان به این اشاره کرد که زمانی آقای «تراب حق شناس» که با شکلی خاص از ایران خارج شده بود، به ایران آمد و با حاج آقا مصطفی و دوستان ملاقاتهایی داشت. البته باید توجه داشته باشیم امام هیچ گاه به روش منافقین اعتماد نداشته است حتی در اوج جریانی که روحانیون در ایران خیلی به آنها کمک کردند و با آنها در ارتباط بودند،امام نه تنها هیچوقت به آنها کمک و همراهی نکرد بلکه صریحا با روش آنها مخالفت میکرد.
با همه این احوال آقا مصطفی به هیچ نحو برای ملاقات با امام محدودیتی قائل نمی شدند زیرا ممکن بود بخشی از اطلاعات مبارزه، از دیدشان پنهان بماند یا تصمیمات اخذ شده، از همه جانبه نگری برخودار نباشد.
حالتهای حاج آقا مصطفی خمینی در هنگام زیارت عتبات عالیات از جمله حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع)، امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل العباس (ع) چگونه بود؟
حضرت امام در نجف،بیشتر شب ها را به طور منظم برای زیارت مشرف میشدند، زیارتشان حالت استاندارد داشت و مدت زمانی نیم ساعته را شامل میشد. حتی زمانی که به کربلا میرفتیم دو تا حرم را در حدود مدت زمان یک ساعت زیارت میکردند و پس از آن بازمیگشتند. اما حاج آقا مصطفی هنگامی که به زیارت می رفتند، چند ساعتی بود در حرم حضور داشتند، ذکر میگفتند و زیارت میکردند حتی بخش زیادی از افرادی که از ایران یا نقاط دیگر میآمدند و میخواستند مطلبی را فراگیرند، کنار ایشان مینشستند و ایشان ضمن معرفی خودشان برای آنها توضیحاتی را ارائه میدادند. حاج آقا مصطفی دائم الذکر بودند و زیارتهای پرشور و حال و طولانی مدتی انجام می دادند و به آن صورت استاندارد که امام میرفتند ایشان در بسیاری از اوقات نمیرفتند البته بعضی وقتها همزمان با امام میآمدند ولی معمولا بعد از نماز مغرب و عشا میرفتند حرم و معمولا زیاد هم میماندند.
نحوه فوت حاج آقا مصطفی به چه صورت بود و شما چگونه خبردار شدید؟ آیا شما بر بالین ایشان حاضر شدید؟
منزل ما به منزل حاج آقا مصطفی نزدیک بود، در همان روزها حدود 10، 15 روز بود که خداوند فرزندی به ما داده بود و صبح ها شیر می گرفتم از یک شیرفروشی که در آن نزدیکی ها قرار داشت. صبح روزی که حاج آقا مصطفی در نیمه شب آن فوت شده بودند، به منظور خرید شیر از منزل راهی شدم و فرد فروشنده به دلیل اینکه می دانست که ما با بیت حاج آقا مصطفی ارتباط داریم به من اطلاع داد آقا را به بیمارستان بردند. در این شرایط بنده فوری شیر را به منزل رساندم و مادرخانمم را که در منزل ما حضور داشت به همراه خود برای کسب آگاهی از منزل حاج آقا مصطفی به آنجا بردم. براساس اطلاعاتی که ایشان به دست آورد، مطلع شدم حاج آقا را به بیمارستان برده اند. نحوه فوت ایشان به صورتی بوده که صبح و زمانی که برای بیدار کردن ایشان برای نماز رفته بودند، مشاهده کرده بودند، حاج آقا در اتاق هستند و جوابی ندادند و بالاخره پس از تفحص متوجه شدیم که حالتی غیر عادی برای ایشان پیش آمده است. بلافاصله اهل خانه به همراه خدمتکارشان به آقای دعایی که منزلشان نزدیک منزل حاج آقا مصطفی قرار داشت، خبر داده بودند و ایشان هم فوری ماشین گرفته بود و حاج آقا مصطفی را به بیمارستان برده بود. بنده پس از شنیدن این خبر، نخست نزد امام رفتم تا ببینم ایشان با بنده کاری دارند یا خیر. به هر حال به داخل منزل امام رفتم و مشاهده کردم که امام نشسته اند و رحل قرآن جلوشان است و معلوم بود که قرآن می خواندند و چشمشان هم کمی حالت گریه داشت. گفتم آقا امری با بنده دارید؟ ایشان اعلام کردند کار خاصی نیست فقط می خواهم سریع به بیمارستان بروید و نتیجه حال حاج آقا مصطفی را به من اطلاع دهید. هنگامی که بنده به بیمارستان رسیدم مشاهده کردم دوستان حاضر در آنجا بسیار ناراحت هستند، فرزند حاج آقا مصطفی و دوستان دیگر در آنجا حضور داشتند.
بنده پس از کمی پرس و جو متوجه شدم حاج آقا مصطفی را به جایی که متوفیات را می برند، برده اند و بنده در آنجا حضور پیدا کردم و مشاهده کردم حاج آقا روی سنگی که آنجا قرار دارد، حضور دارند و آثار کبودی روی پیشانی، لب و بخشی از صورتشان نمایان بود. پس از این واقعه و زمانی که تصمیم داشتیم خدمت امام برویم و به ایشان بگوییم جریان چیست، نه من روی آن را داشتم نه جرأتش را می کردم و نه دیگران. یعنی همه بیشتر مضطرب بودیم که اگر به ایشان گفته شود چه خواهد شد و آقا با آن علاقه شدید و ارتباط تنگاتنگی که با حاج آقا مصطفی دارند، چه برخوردی می کنند. بالاخره با جمعی به عنوان احوالپرسی و دیدار یکی یکی وارد قسمت اندرونی منزل شدیم، که در آنجا حضرت امام از حاج آقا احمد پرسیدند چرا جریان مصطفی را به من نمی گویی؟ که در این لحظه، حاج آقا احمد زیر گریه زدند و نتوانستند خودشان را کنترل کنند که قضیه کاملا مشخص شد.
در اینجا به خصوص روی سخنم با مسئولان است که بالاخره الآن بر این سفره و بر این خوان برکت نشسته اند، انقلابی که هم اکنون در خدمت مردم و ملت شریف ایران قرار گرفته است بسیاری از سهم امام را در خود نهفته دارد که هزینه کرده اند و همچنین دیگران را و تا الآن امانتی در دست ما بوده که باید این امانت را خوب حفظ کنند، خون شهدا را پاس بدارند، از زحماتی که کشیده شده قدردانی بشود و در جهت اهداف انقلاب حرکت کنند.