مجتبی شاکری، جانباز، عضو شورای شهر تهران و مشاور فرهنگی سابق بنیاد شهید و امور ایثارگران بوده است.به همین دلیل سراغ او رفتیم تا بپرسیم بالاخره کی قرار است مشکلات جانبازان آن هم بعد 25 سال از جنگ، تمام شود و جانبازان بدون درگیر شدن با سیستم بروکراسی، نفس راحتی بکشند.
افراد چگونه از بمبهاي شيميايي متاثر ميشوند و چرا بعد از گذشت 25 سال از پايان جنگ هنوز شاهد هستيم که جانبازان شيميايي و اعصاب و روان شرايط مساعدي ندارند؟
عامل شيميايي يکي از عوارض جنگ است که صدام با تجهيز به سلاحهاي شيميايي توسط آلمانيها، عليه رزمندگان ما استفاده کرد. رزمندگاني که به محل انتشار گازهاي شيميايي نزديک بودند، همان زمان دچار عارضههايي شدند که اثرات آن نيز پيدا بود. عدهاي از رزمندگان نيز که در فاصله دورتري حضور داشتند، تحت تاثير عوارض جانبي قرار گرفتند. در اين ميان عدهاي نيز همانند گروههاي تفحص، اصلا در محل حادثه حضور نداشتند و مدتي بعد، از مناطق آلوده به مواد شيميايي عبور کرده و تحت تاثير آن مواد قرار گرفتند.
چرخه ترکيبي گازهاي شيميايي تا 30 سال باقي ميماند، گياهان منطقه تحت تاثير اين گاز قرار ميگيرند، حيواناتي که اين گياه را ميخورند آلوده ميشوند و اگر انسان از گوشت آن حيوان تغذيه کند، تحت تاثير اثرات شيميايي قرار ميگيرد.
بنياد شهيد بايد بهصورت جدي به مشکلات جانبازان شيميايي توجه کند. در طول مدتي که من بهعنوان مشاور در بنياد جانبازان و بنياد شهيد حضور داشتم، هميشه اين موضوع مطرح بود که دو قشر جانبازان شيمايي و جانبازان اعصاب و روان در مظلوميت به سر ميبرند.
بهنظر شما چه عاملي باعث اين مظلوميت شده است؟
علت مظلوميت جانبازان شيميايي، ابتدا ناتواني تشخيص علمي است. زيرا پزشکان قادر به تشخيص نيستند و ميگويند ممکن است عوامل شيميايي ديگري مانند کار کردن در کارخانه رنگ، حشرهکش و... موجب بروز اين عوارض شده باشد. من فيلمي از آخرين لحظات زندگي يکي از جانبازان را در سال 65 يا 66 ديدم. اين عزيز جانباز روي تخت نشسته بود و بدون اغراق بدن او از فرق سر تا کف پا پر از تاول بود و اين تاولها اجازه نميداد که پوست شکمش که جراحي شده بود، بخيه شود. اين جانباز پس از شهادت بهعنوان جانباز 30 درصد محسوب شد. پس از پيگيريها به ما گفتند که پزشکان ميگويند ما نميتوانيم بگوييم اين فرد از بابت بمب شيميايي در جبهه آسيب ديده است. اين جمله به اين معني بود که او جانباز نيست و هيچ خدماتي نميتواند دريافت کند.
اين ماجرا در مورد بسياري از جانبازان شيميايي اتفاق افتاده است. در سالهاي اخير و در دوران مديريت آقاي زريبافان، در قصر شيرين براي ثبتنام افراد تحت تاثير عوامل شيميايي، فراخواني اعلام شد که 15 هزار نفر نامنويسي کردند. از اين بين 5 هزار نفر پذيرفته شدند. يعني بعد از گذشت 26 سال از پايان جنگ معلوم شد اين تعداد آدم شيميايي هستند و اين يعني ماجرا بسيار بزرگ و تکاندهنده است. در اين ماجرا مشخص شد عدهاي دچار عارضه خفيف شيميايي هستند که اثرات آن در سالهاي بعد نمايان ميشود و فرد در وضعيت حاد قرار ميگيرد. آن زمان نيز ديگر امکانات و رسيدگيها براي فرد شيميايي فايدهاي ندارد چون همه زندگياش نتوانسته از امکانات بنياد استفاده کند و شغل خود را از دست داده است. حتي خرج زندگي برخي از اين افراد توسط همسرانشان تامين ميشود چون فرد نميتواند شيميايي بودن خود را به بنياد ثابت کند.
با توجه به اينکه بنياد شهيد از بودجه کافي برخوردار است، چرا يک تصميم جدي، صحيح و پايدار نسبت به اين موضوع اتخاذ نميشود؟
امروز من افراد زيادي را ميشناسم که نه پزشکان اين افراد را بهعنوان جانباز شيميايي تاييد ميکنند و نه اين افراد امکان تامين درآمد در جاي ديگري دارند.
البته اين حرف بهمعناي اين نيست که در مورد اين جانبازان هيچکاري نشده است؛ ولي مشکل آنها همچنان باقي است. من مصاديق متعددي را ميشناسم که حتي همسر جانباز شيمايي و اعصاب و روان از راه کار در خانه ديگران تامين معاش ميکند. علم در تشخيص اين موضوع قاصر است، ولي با تدابير مديريتي اين مشکل قابل حل است.
اما جانبازان ميگويند هنوز تمهيدات مديريتي صحيح انديشيده نشده است.
يکي از مهمترين مسائلي که رزمندگان و مجروحان جنگ تحميلي با آن مواجه هستند، نداشتن صورت سانحه است. در ابتداي جنگ بسياري از افراد با مقوله اعصاب و روان و شيميايي که اثرات ظاهري نداشت، آشنا نبودند و افرادي که بايد موضوعات مختلف از جمله آسيبهاي وارد شده به رزمندگان را ثبت ميکردند، بهصورت صحيح و کامل اين کار را انجام ندادهاند.
برخي از رزمندهها، مدتي بعد از عمليات و شيميايي شدن منطقه از آنجا عبور ميکردند و تحت تاثير قرار ميگرفتند ولي چون عمليات نبود، سانحهاي نيز وجود نداشت و صورت سانحه هم بيمعني بود. امروز افرادي را ميشناسم که چون صورت سانحه ندارند در وضعيت سختي به سر ميبرند.
در حال حاضر جانبازان با مشکلات متعددي روبهرو هستند از جمله همين تشخيص شيميايي شدن جانباز و بعد نحوه تعيين درصد، بحث دارو و امکانات رفاهي و تفريحي براي جانبازان و بهخصوص خانواده آنها. بهنظر شما چه راهکارهايي وجود دارد؟
نکته اول فهم اين مطلب است که مسئولان بدانند برخي رزمندهها دچار عوارض شيميايي هستند ولي صورت سانحهاي ندارند. بنياد بايد اين افراد را پذيرش کند. بايد يک هماهنگي بين بنياد و سپاه، ارتش، بسيج، جهاد سازندگي و ديگر نهادها شکل بگيرد تا پذيرش اين افراد انجام شود.
نکته دوم اين است که بيهيچ دليلي سقف درصد از کار افتادگي جانبازان را 70 گذاشتهاند. سالها پيش در روزهاي ابتدايي تشکيل بنياد جانبازان، فردي حرفي غيرمنطقي زد که سقف جانبازي 70 درصد باشد و آن حرف اساس شد.
طبق آييننامه ستاد فرماندهي کل قوا، سقف درصد جانبازي 100 درصد است و سپاه و ارتش با اين معيار ميزان جانبازي افراد را مشخص ميکنند؛ ولي اين درصد در بنياد شهيد در هفتدهم ضرب ميشود. ممکن است بگوييم جانبازان 70 درصد از امکانات لازم استفاده ميکنند، ولي افرادي که درصد پايينتري دارند از تسهيلات و امکانات کافي برخوردار نيستند. اين ضريب کاهنده بايد برداشته شود.
نکته سوم لزوم اعمال ضريب افزاينده است. فرد جانباز در جواني دچار عارضهاي شده است، ولي چون بدن او قوي بوده توانسته خودش را سرپا نگه دارد. اين عارضه در گذر زمان و با گذشت حداقل 26 سال، فرد را زمينگير ميکند. اگر ما براي تعيين درصد، از ضريب کاهنده استفاده ميکنيم، اينجا بايد از ضريب افزاينده استفاده کنيم. حداقل اين است که بهازاي هر سال که از عمر جانباز ميگذرد، يک درصد به درصد جانبازي او اضافه کنيم.
يک فرد عادي پس از 30 سال فعاليت، بازنشسته ميشود و منطق نظام اين است که اين فرد بدون انجام فعاليت، تامين مالي شود؛ در مورد جانبازان اين وضعيت در گذر زمان چند برابر اثرگذار است و اين اصلاح درصد بايد اتفاق بيفتد.
نکته چهارم توجه به اين نکته است که چرا مديران اجرايي فقط به شک عملي پزشکان متکي هستند. پزشکان در برخي موارد ميگويند ما شک داريم که اين عامل شيمايي از جبهه باشد. اين موضوع با سازوکارهاي اجرايي و تحقيقات قابل حل است.
امروز تنها مسير ارائه خدمات بنياد و تنها راه سنجش نيازهاي ايثارگر، براساس قانون درصد جانبازي تعيين شده است. بهنظر ميرسد «درصد»، شاخص و ملاک خوبي براي تعيين شاخص ايثارگري نيست آيا راهکارهايي براي حل اين مشکل وجود دارد؟
برخي از مديران اجرايي هرچند دلسوز هستند، ولي اين استدلال ناصحيح را دارند که اگر ما به يک جانباز اعصاب و روان بگوييم درصد جانبازي شما 70 است، اين فرد تلاشي براي بهبود خود انجام نميدهد و تمارض ميکند. اين در حالي است که جامعه وضعيت حاد جانبازان اعصاب و روان را پذيرفته و اين تنها بنياد است که اين موضوع را نميپذيرد و حاضر نيست درصد واقعي اين افراد را اعمال کند.
ما مملکت فقيري نيستيم و نياز جانبازان در مقابل درآمدهاي ما قابل توجه نيست. الان 34 سال از شروع جنگ و 26 سال از پايان آن ميگذرد. اگر ما همه منطقهاي قبلي را کنار بگذاريم، رزمندهاي که 30 سال از فعاليتش و آسيبهايي که ديده است ميگذرد، بايد حقوق متوسطي براي ادامه زندگي دريافت کند. بچههايي که در دوران دفاع مقدس سرباز يا بسيجي بودند، زير فشار هستند؛ چون اينها با حقوقي بسيار کم وارد جنگ شدند و شامل درجههايي که ارتشيها و سپاهيها داشتند، نشدند، امروز در وضعيت معيشتي سختي به سر ميبرند.
واقعا جا دارد نظام جمهوري اسلامي بهعنوان تقدير از اين مردان بزرگ که امروز هم ستون فقرات اقتدار نظام در مقابله با تهديدها و تحريمها هستند، همه رزمندگان را از طريق بيمههاي درماني، صندوقهاي بازنشستگي و دستگاههاي اعزامکننده، مورد پوشش قرار داده و مشکلات آنها را حل کند
منبع: پنجره